امروز دلم گرفته بود .. بدجوری ..
با خودم گفتم برم یه دوری توی شهر بزنم حال و
هوام عوض شه ..
دم دمای غروب بود ، دست فروش ها هم اومده بودن
و گوشه ی خیابون بساط کرده بودن .. هوا خوب بود ..
تو حال خودم بودم و همینجوری داشتم قدم می زدم
که چشمم افتاد به یک صحنه ی واقعن غافلگیر کننده ..
خدایا ، باورم نمیشه ، این یک عذابه یا یک
نعمت الهی ؟!!
چیزی که میدیم باور نمی کردم ، اگه کنار آبشار
نیاگارا هم بودن اینقدر لذت نمی بردم که اون لحظه آبشاری از شورت رو توی بساط یک
دستفروش ، گوشه ی خیابون دیدم ..
چند لحظه مبهوت این صحنه موندم که طعنه های
عابرها منو به خودم آورد ..
دست و پام می لرزید ولی خودمو کنترل کردم و کشون
کشون رسوندم به شورتا ..
چه منظره ی زیبا و آرامش بخشی .. غرق تماشای
شورت های رنگارنگ بودم که چشمم افتاد به خانوم تقریبن مسنی که کنارم داشت خرید می
کرد ..
یک جین ، دو جین ، سه جین .. داشت جینی شورت
انتخاب می کرد ..
حس کنجکاویم بسی بسیار گل کرد .. خواستم خودمو
یه جوری سرگرم کنم اما نشد .. دیگه طاقت نیاوردم و بالاخره از خانوم مسن پرسیدم :
ببخشید خانوم می پرسم ، اما این همه شورت !! بوتیکی چیزی دارین ؟!!
یه لبخند مهربونی بهم زد و گفت : نه پسرم ..
راستش خدا قسمت کرده برام می خوام برم مکه .. خدا قسمت همه ی مشتاقاش کنه ..
سوغاتی های سفرو دارم همینجا می خرم تا دیگه اونجا درگیر این چیزا نباشم ..
:
ایول ، کل فامیلو می خواین ببیندی شورت دیگه ..
خندید و منم ادامه دادم :
هی خانوم ، بازم شما ، فامیلای ما که میرن مکه
وقتی برمی گردن میگن غریبه ، ما تو محشر و منا به یادت بودیم .. آخه یکی نیست
بهشون بگه تو مکه و منا همه به یاد آدم هستن ، خیلی دوستمون دارین تو بازارهاش به
یاد ما باشین ..
خلاصه ، هر دو تا خندیدم و رفتیم سراغ انتخاب
شورت هامون ..
میون اون آبشار شورت ، چشمم افتاد به یه شورت
که دیگه هیچ جوری نمیتونستم ازش بگذرم ..
یه شورت قرمز و خالخالی .. عین کفش دورزک ..
وایییی .. وقتی خودمو تو اون شورت تصور می کردم تو پوست خودم نمی گنجیدم ..
برش داشتم و رفتم سمت فروشنده تا حساب کنم ،
اومدم پولارو از جیبم دربیارم که خانوم مسن اومد جلو و گفت :
نه نه .. اگه من بذارم حساب کنی ..
بعد رو به فروشنده گفت : آقا اینو هم روی
خریدای من حساب کن ..
:
نه خانوم ، مرسی .. منظورم از اون حرفا این نبود .. شما لطف دارین ، اما نه ..
خانوم : نه چیه ؟ بهت میگم بگیر ، آدم که
سوغات مکه رو پس نمی زنه .. !!
پ . ن 1 : من امروز یه شورت سوغاتی گرفتم ..
پ . ن 2 : من ، دراز کشیدم .. شورتمم کنارمه
.. روی بالشتمم .. اینجا تخت منه ، من و شورتم .. I LOVE YOU PMC