۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

27 " آقای همسایه "


توی داروخانه کار کردن هم یه سری مسائلو همراه خودش به دنبال داره ، اینکه دیگران ازت انتظار دارن یه داروخانه ی متحرک باشی و از هر قرص دست کم یه نمونه توی جیبت داشته باشی .. و اینکه میشی پیک داروخانه برای دوست و آشنا ..
توی همسایه های ما یه پیر مرد تنها زندگی می کنه .. بنده خدا چند سال پیش همسر خودشو از دست داد ، سواد درست و حسابی ای هم نداره .. چند روز پیش که از خونه اومدم بیرون هنوز چند قدم دور نشده بودم که همین آقای همسایه رو دیدم ..
بعد از سلام و احوال پرسی های معمول ، یکم از پا دردش گفت و بعد از کلی عذرخواهی ازم خواست براش یه افشره ی " سی ام " که مخصوص درد زانو و مفاصله از داروخانه بگیرم ..
دیگه منم رو همون حساب مرما کشی قبول کردم و از هم جدا شدیم ..
فرداش دم دمای صبح توی داروخانه داشتم می رفتم سمت افشره ها که یهو همزمان چند تا مشتری اومدن توی داروخانه و شلوغ شد ..
بیخیال افشره شدم و به مشتری ها رسیدم .. تقریبن یه یک ربعی شلوغ موند .. دیگه داشت دیرم میشد ، همکارمم که باید پستو بهش تحویل می دادم یکم دیر کرده بود ، یک ربع دیگه هم اینجا معطل شدم تا بالاخره همکارم اومد ..
سریع وسایلمو جمع و جور کردم و شیفتو تحویلش دادم و از داروخانه زدم بیرون ..
هنوز چند قدمی دور نشده بودم که یاد افشره افتادم و سریع برگشتم توی داروخانه ، با عجله قطره و گرفتم و اومدم بیرون ..
اوممممم ، حس کمک به دیگران ، چندان از این حس خوشم نمیاد اما نمی دونم چرا توی زندگیم این حسو زیاد تجبره کردم .. اه ..
خلاصه قطره رو دادم به آقای همسایه ، یه یکی دو روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه آقای همسایه منو دوباره توی کوچه دید ..
آقای همسایه : ببخشید غریبه جان ، نمی دونم چرا از روزی که اون قطره رو دارم می خورم مدام یه احساس خاصی دارم ..
     : چه احساسی ؟
آقای همسایه : یه احساسی که نمی تونم بگم .. همش یه جوری ام .. یه جور ناجور ..
     : خب شاید از عوارض افشره باشه ، معمولن هر دارویی یه سری عوارض داره ..
آقای همسایه : آخه اون قبلی ها اینجوری نبودن .. این یه عوارضی داره که نمی تونم بگم ..
بالاخره بعد از چند دقیقه تایید و تکذیب آقای همسایه قانع شد و از هم جدا شدیم ..
فردای اون روز بازم توی کوچه همین بساط به پا شد ..
کفرم زمانی در اومد که این موضوع به روز سوم هم کشیده شد ، آقای همسایه مدام از عوارض مجهول حرف می زد ، آخرش بهش گفتم :
اصلن آقای همسایه ، بیا بریم واست دستور افشره رو بخونم شاید کمتر و یا بیشتر می خوری که عوارض پیدا کرده .. ..
توی حیاط واستادم تا افشره رو بیاره ..رفت توی اتاق و با افشره برگشت .. افشره رو از دستش گرفتم و با تاکید گفتم :
ببین آقای همسایه ، اینجا نوشته .........
ا ، اینجا چرا اینو نوشته ؟ ..
یه نگاه به آقای همسایه انداختم ،  همینجور منتظر بود من به حرفم ادامه بدم .. یه لبخند زدم و با حفظ خونسردی و موقعیت ، یه دستور از خودم در اوردم و گفتم ..
پ . ن 1 : قطره قطره اس دیگه ، حالا می خواد " سی ام " باشه برای درد مفاصل یا " گل سرخ " باشه افزایش میل جنسی ..
پ . ن 2 : امروز تحت یک عملیات سنگین و رعب اور جای دو تا قطره رو با هم عوض کردم ..

۲ نظر:

  1. بیچاره آقاهه!!! پیرمردا رو حشری میکنی میندازی به جون پیر دافای محلتون؟ این جوری انتقام میگیری از استریتا؟ :))))

    پاسخحذف
  2. به این میگن یه انتقام خبیثانه :))

    پاسخحذف