حرف های درد آور رو باید پیش کسی که درد کشیده گفت ..
نمی دونم اهل دردی یا نه ..
نمی دونم تو هم از جنس خودمی یا نه ..
نمی دونم می تونی درک کنی یا نه ..
فشار خیلی سختیه ، خیلی زجر آوره .. به حدی می رسی که بخوای و نخوای اشکاتو در میاره ..
اونجاست که احتیاج داری یه همدرد درکت کنه اما هیچ کس نیست ..
وقتی بهت فشار میاد دلت می خواد تنها باشی ، میری سمت یه مکان خلوت .. همین موقع اس که هم تلفن خونه زنگ می خوره هم موبایلت ..
موبایلو نگاه می کنی ، یه شماره ی ناشناسه ، تلفن خونه رو بیخیال میشی و به موبایلت جواب میدی .. حالا همینجور فشار هم روته ، لحظه به لحظه هم بدتر میشه ..
پشت خط یه دوست خیلی قدیمیه ، نمی تونی زودی قطع کنی .. اون مدام از خاطرات دوران سنگ واست تعریف می کنه و می خنده ، و تو همینجور که عین پترس فداکار خودتو انگشت کردی که سد نشکنه با خنده های الکی مجبوری همراهش باشی ..
بالاخره با هزار زحمت گفتگو تموم میشه ، دیگه داره اشکت در میاد ..
تلفن خونه بازم زنگ می خوره .. دیگه بی اعتنا میشی و می دوویی سمت خلوتگاه ..
درو که باز می کنی و سنگ دستشویی رو که می بینی چشمات شکل قلب میشن و کلی هم شکل قلب از سر و صورتت می زنه بیرون ..
میری میشینی ، یه نفس راحت می کشی و یه لبخند می زنی .. لحظه ی بسیار با شکوهیه برات .. واقعن زیباست ..
یک دقیقه ..
دو دقیقه ..
هیچ اتفاقی نمی افته ..
اعصابت بهم میریزه ، سر لجبازی با مثانه ات هم که شده ده دقیقه همینجوری میشینی ..
بازم موبایلت زنگ می خوره .. خنده ات میگیره که با موبایل اومدی دستشویی و شروع به خوندن اس ام است می کنی :
خونه هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی ، پمپ خراب شده آب خونه قطعه ..
پ . ن 1 : با خوندن اس ام اس می خوای سریع از جات بلند شی اما غافل از اینکه حالا مثانه باهات لج می کنه ..
پ . ن 2 : خدا نصیب گرگ بیابون نکنه ، اما امیدوارم نصیب تک تک شماها بشه ..