۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

6 " ما امدیم "


دیروز یکی تو کامنت خصوصی بهم گفت : آخه تو دیگه از کجای این دنیا اومدی ..
خب می خوام در جواب اون دوست خوبم حکایت اومدن خودمو براش تعریف کنم :
چیزی در حدود 26 سال پیش بود .. هوا خوب و آفتابی بود .. داشتم زیر آب واسه خودم شنا می کردم .. لامصب چه شنایی هم می کردم .. شنای قورباغه ، کرال پشت و جلو و بالا و پایین ..
نفسی هم داشتم واسه خودم ، 9 ماه تموم تو آب بودم و بیرون نیومدم .. دمم گرم ..
خلاصه اینکه خوش بودم واسه خودم ..
یه روز که داشتم همینجور واسه خودم شنا می کردم یهو احساس کردم یکی داره پامو می کشه ..
اولش فک کردم پام به جلبکا گیر کرده ، اما نه ، یه چیزی داشت منو سمت خودش می کشید ..
     : ا .. نکن .. کیه ؟ هوی .. پامو ول کن ..
حالا هی من بکش هی اون بکش .. هی من بکش هی اون بکش ..
دیدم نامرد زد اون یکی پامو هم گرفت بی شرف ..
     : دهه .. مگه مرض داری ؟ چه گیری دادی به من ؟ خوشت میاد منم سیخت بدم ؟
خلاصه درگیری لفظیمون بالا گرفت .. دو تا اون بگو ، دو تا من بگم ..
تا اینکه اون کوتاه اومد و گفت : آخه چرا بیرون نمیای ؟
     : مگه اینجا چشه ؟ دارم عشق و حال می کنم ، شنا می کنم ، تفریح می کنم ..
گفت : خب تو بیا بیرون ، اینجا هم میشه عشق و حال کرد ، اینجا هم استخر داره می تونی شنا کنی ..
     : چی ؟ استخر ؟ .. زکی .. اینجا بدون شورت شنا می کنم ، اونجا گیر میدن شورت بپوش ..
گفت : نه عزیزم ، بیا بیرون ، اینجا هم یه جاهایی می تونی بدون شورت باشی ..
کلی ذوق کردم ، یکم پشت چشم نارک کردم و گفتم :
کجاها مثلن ؟ !
گفت : ای بی تربیت ، جقله بچه واسه من زبون در آورد ، تو در بیا ، 18 سالت که شد خودت می فهمی ..
بعد هم به زور منو کشید بیرون ..
حالا بیرون که اومدم کلی مکافات بود ، با مشت و لگد افتاد به جونم ..
     : آقا .. برادر من .. داداش من ، چرا خود درگیری داری تو ؟ .. چته باز ؟
گفت : دارم می زنم سرفه کنی ..
     : مثل بچه ی آدم اینو از همون اول بگو دیگه .. سرفه خوبه ، واست سیاه سرفه هم می کنم ..
و اینگونه بود که با یک سرفه زندگی آغاز شد .. 
پ . ن : 18 سالم تموم شد ، 26 سالمم شد ، اما هنوز نفهمیدم کجاها میشه شورت نپوشید ؟!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر