۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

13

آدم وقتی یه عزیزیو از دست میده تازه اون موقع است که قدرشو می فهمه ..

می فهمه وقتی اون نباشه چقدر خونه سوت و کوره ، انگار یه چیزی کمه ، میشینه ساعت ها به گوشه ای که اون بوده خیره میشه و زار زار گریه می کنه .. سخته ..

خیلی هم سخته ..

من چند وقت پیش یکی از عزیزانمو از دست دادم ..

عزیزی که اگه پاش می افتاد حاضز بودم به خاطر حفظش سه نسل از مردم یه شهرو کامل نیست و نابود کنم جلوی چشمام پرپر شد ..

یه روز تابستونی ..

هوا گرم ..

منم گرم ..

یه لیوان شربت ریختم واسه خودم و جلوی کامپیوتر دراز کشیدم ..

تیک تاک ..

تیک تاک ..

صدای عقربه های ساعت مدام توی مغزم می کوبید .. از صبح کلافه بودم ، انگار فهمیده بودم یه اتفاقی می خواد بیافته ، خیلی چیزا از ذهنم عبور می کرد .. کلی فکر و خیال ..

و باز هم تیک تاک ..

به کیس کامپیوترم نگاه می کردم ، درباشو خیلی وقت بود باز کرده بودم ، به چرخش فنش خیره شده بودم ..

می چرخید و می چرخید ..

می چرخید و می چرخید ..

اما وسط همون چرخشاش بود که دیگه نچرخید ..

وایستاد ، عین یه قلب که از کار میایسته ..

یعنی چی ؟ از جام بلند شدم و رفتم نزدیک تر ..

به فن نگاه می کردم که دوباره شروع به کار کرد ..

خب ، خوبه ، انگار چیز مهمی نبود ، لیوانو میارم بالا تا یه جرعه از شربتو بنوشم که ..

بوووووووووم ..

کیس 8 سانت الا 8 سانت و 47 میلی متر رفت بالا و افتاد سر جاش .. و بعدشم پووووفففف .. از همه جاش دود بلند شد ..

بالاخره اون اتفاق شوم افتاد .. یکی از عزیزترین کس هام جلوی چشمام ترکید ..

خیلی سعی کردم نجاتش بدم اما نشد .. کمک های اولیه جواب گو نبود .. سریع بردمش مریض خونه .. نمی دونین چی کشیدم پشت در اتاق عمل .. ساعت های انتظار ..

و بالاخره انتظار به آخر رسید .. وقتی تعمیر کار از اتاق با لب و دهن آویزون اومد بیرون همه چیزو از چشمام خوندم .. فهمیدم ..

تموم کرده بود ........

باورش برام سخت بود اما باید با واقعیت کنار می اومدم ، خب کنار اومدن با واقعیت هم یکم خرج داشت ، دور باباهه رو که باید کاملن یه خط قرمز کشید ، پس تصمیم گرفتم کاملن غیر منتظره یه سر به حساب بانکیم بزنم ..

رفتم تو حساب ولی ..

وای چی میدیم ؟ شپشا معلق زدنشون تموم شده بود و داشتن دوش می گرفتن و حموم می کردن .. اولش کلی سرخ و سفید شدم و چشمامو بستم ، اما کم کم روم باز شد و سر و گوشم جنبید ..

خدا قسمت کنه یه بار دسته جمعی همه با هم بریم دوش بگیریم و حموم کنیم .. البته واسه نظافت و پاکیزگی عرض کردم ..

هی هی هی ، بازم به معرفت همین شپش ها که منو حداقل توی حموم عمومیه خودشون راه دادن ، نمره اش باشه قسمت شما ..

پ . ن 1 : تا چند ماه از کامپیوتر خبری نیست ، و به تبع اون از اینترنت خبری نیست ، و به تبع اون از غریبه خبری نیست ..

پ . ن 2 : از کافی نت بدون هیچ دلیل خاصی خوشم نمیاد ، پس هر وقت گذرم افتاد خونه ی دائیم میام به وبلاگ سر می زنم .. درکتون می کنم ، می دونم دوریه من خیلی سخته ، اما خب ، کاریشم نمیشه کرد ..

پ . ن 3 : هر کی با غریبه کار داره توی حموم پیش شپش هاست ، البته اونجا موبایل آنتن میده ..

پ . ن 4 : خلاصه اینکه به اجبار واسه یه مدتی رفتنی شدم ، و اینکه ......

دوستتون دارم ، سبد سبد ..

آها ، اینو یادم رفت بگم ، از اون آش پشت پایی که برام می پزین واسم نگه دارین برگشتم می خورم ..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر